سلام بر دوستان عزیز خودم ، من شرمنده ی همه تونم ! واسه همین هم پیشاپیش از این که یه شعر اونجوریِ !! دیگه گذاشتم معذرت می خوام ، شرمنده ، اما خب بخونیدش هر جور هست !!!


تعریف خواب


یک نفر گفتا به داداشش که : " هی !


دیده ام خواب تو را فرخنده پی !


آن دگر گفتا : " برایم باز گو


بی ادا و غمزه و بی ناز گو "


اولی گفتا به لحن ساده ای : 


" خواب دیدم در عسل افتاده ای !


از عسل آغشته چون دیدم تو را 


تا برون گشتی بلیسیدم تو را !


بس که لیسیدم تو را من یکنفس


نیست شیرین تر ز بنده هیچ کس " !!


دومی با اولی گفتا : " اخی !


تو کما فی السّابقونِ خود یخی !


این که باشد خواب خوب و محشری 


شد به پا اندر سرم شور و شری " !


آن برادر اولی گفتا : " خموش !


باش ساکت همچنان بسپار گوش


در ادامه خواب دیدم من خودم 


داخل یک خُمّ پر از گُـ ... شدم "!!


( شرمنده ، بی ادبیه ! دور از محضر همه ی عزیزان همون کلمه ی دو


حرفی بر وزن عدد 9 منظور می باشد )!



آن برادر دومی گفتا که : " عَق !!!


با ادب تر زاین بُدی تو ما سَبَق !!


چندشم شد این چه خوابی بود اَه !


پاک کردی حال خوبم را تَبَه " !


 اولی گفتا : " شنو پایان خواب 


یک سرانجام به غایت بکر و ناب !


چون که من در آمدم تو دیدی ام


یکسره تا بوق سگ لیسیدی ام !!!


آنقَدَر از حال خود غافل شدی 


من شدم پاک و تو دردِ دل شدی " !!!!  

 

حسن حاتمی بهابادی